باران باران ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

مامان فاطیما ونینی بلا

نفس من بالاخره اومد تو دلم

خدای مهربونم شکرت نی نی خوشگلم خوش اومدی تو دل مامان سه روز پیش زود رفتم خونه و بیبی چک گذاشتم نمیدونم قبلش یه چیزی تو دلم میگفت که این ماه اومدی تو دلم بعدش دیدم یه خط خیلی روشن توش افتاد کلی ذوق زده شدم اول فقط خدا رو شکر کردم .چون دقیقا فرداش تولد امام علی بود که فهمیدم توی خوکشلم تو دلمی . عزیز مامان اون لحظه خدا رو شکر کردم که عیدی قشنگی مثل تو رو بمن داده . ازش خواستم هیچ وقت تو رو از من نگیره قشنگم.   بخدا گفتم دیگه اینطوری امتحانم نکنه چون اگه یه لحظه پیشم نباشی دیگه فاطیمای خندون واسه همیشه خنده رو یادش میره مامانم .  بعدش سریه دو رکعت نماز شکر خوندم اون روز .زود به بابا رضا زنگ زدم و اونم کلی خوشحال شد و ...
28 خرداد 1390

روز مادر مبارک

ای یگانه ترین بعد از خدای! مادر تو را چه بنامم که هیچ چیز یارای برابری با تو را ندارد کوهت ننامم که کوه پایداری و استقامت از تو آموخته   رودت نخوانم که رود صداقت و پاکدامنی تو را به ارمغان برده آسمانت نخوانم که بسی بلندتر و رفیع تری و آسمان زیر گامهای توست     ستاره ات ندانم که آنان بی شمارند و تو بی همتا     مادر تو را با کدامین شعر و غزل بسرایم که در مقابل نامت شعر و غزل نیز عاجزند تو خود یک دنیا کلامی و یک عمر واژه ای ...     باشد که به جبران نیکیهایت و به پاس دلواپسیهایت همواره تو را عزیز بدارم و محترم و همواره آواز من این باشد که مادر...
3 خرداد 1390

امام رضا

سلام نینی نازم من و خاله شیرین و غزاله چهار شنبه رفتیم پیش امام رضا خیلی جات خالی بودا . بابا رضا نتونست مرخصی بگیره برای همین نیومد .خیلی خوش گذشت . کلی با امام رضا صحبت کردم و شما رو خواستم که از خدا برام بگیره و تحویلم بده .مطمئنم که هر وقت صلاح باشه حاجتم رو میگیرم و من و شما بهم میرسیم.   راستی خاله بهار و خاله مرمر رو هم اونجا دیدم . نینی خاله بهارم تو دل مامانش اومده بودا .   خیلی دوست دارم مامانی
2 خرداد 1390
1